علت فاعلی قانون
براي پیدا شدن قانون بحسب آن چه مشهود میباشد یکی از دو گونه مبدأ فاعلی ممکن است موجود باشد.
-1 بشر عادي.
-2 بشر الهی یا پیغامبر.
در قسم اول یک تن (یا چند تن از افراد عادي با مشاوره) به اندازة استعداد فکري خویش، و شاید با توجه به اغراض خصوصی و با
رعایت منافع و مصالح شخصی قانونی تهیه و تا سر حد قدرت آن قانون را در محیط حکمروایی خویش اجراء و بر افراد تحمیل
میکنند و بسا که به محض تغییر اغراض و منافع شخصی یا احتمال تغییر و تبدیل آن باز به میل و ارادة خویش در قانونی که خود
وضع کرده دخل و تصرف و تغییر و تبدیل بکار میبرند.
در قسم دوم یک تن از افراد بشر، که امتیاز او از دیگران و برتري وي بر آنان به آیات بینات و معجزات با هرات، مسلّم و مورد
تصدیق باشد و باصطلاح فلسفی در خصال سه گانه به مرتبۀ کمال باشد قانونی به استناد تنزیل و از منبع وحی و الهام به نام خدا به
24 از 305
مردم عطا میکند و احکامی راجع به عبادات- معاملات- ایقاعات و احکام و سیاسات ارائه میدهد که شئون فردي و جمعی،
جسمی و روحی و دنیوي و اخروي، بسر حد کمال ممکن، در آنها مورد رعایت واقع گردیده است.
قسم دوم که قانونی است الهی و مقدمات امکان و وقوعش مورد تصدیق و اذعان میباشد نسبت بقسم نخست از چند جهت که در
زیر یاد میگردد مزیت و برتري دارد:
-1 گوهر و ذات این قانون از شائبه اغراض شخصی و منافع خصوصی بکلی پاك میباشد.
22
-2 غایت و غرض این قانون والاترین مرتبه و کاملترین درجهاي است که ممکن است براي قانونی منظور و موجود باشد و بر آن بار
گردد.
-3 علاوه بر آن چه در قوانین بشري ممکن است ضامن اجراء قرار گیرد در این قسم قانون، ضامن اجراء دیگري که به خود آن
مخصوص میباشد نیز موجود و مقرر است.
این ضامن اجراء در نظر کسی که باین قانون و گذارندهاش معتقد و مؤمن باشد به جهاتی چند از آن چه در قسم نخست، ضامن
اجراء قرار یافته مؤثرتر و مهمتر میباشد از جمله این که:
-1 این ضامن اجراء در داخل ذات افراد و پیوسته با ایشان همراه است.
-2 این ضامن اجراء موجب تسلی دل مظلوم است که حق او محفوظ و اجرش ملحوظ میباشد.
-3 براي استفاده از این ضامن اجراء رنجی و خرجی بر افراد و اجتماع تحمیل نمیگردد.
فقه اسلامی که بحث از تحولات و ادوارش در این اوراق، موضوع نظر میباشد قانونی است که علت فاعلی یعنی واضع آن علت
اللّ علیه و آله بوده است.
اللّ صلّی ه
کل و واسطۀ ابلاغش خاتم رسل محمد بن عبد ه
نکتهاي که در اینجا بنظر نویسندة این اوراق رسید و به مورد مینماید که، در این موضع، آن را یاد کنم اینست که بهر حال برخی
بلحاظ « اجتماع » از قوانین را باید زاییده و مولود خود اجتماع یا بتعبیر دیگري لازم عقل اجتماعی دانست بدین معنی که باید گفت
این که اجتماع است آنها را اقتضاء دارد و اگر بشر عادي آنها را تصویب یا پیمبري آنها را امضاء و تایید کرده همان را خواسته که
اجتماع اقتضاء آن را داشته و به تعبیري دیگر عقل مستقل به آن حکم میکرده است.
23
اصطلاح شده از این قبیل است: لزوم فعل عدل « مولوي » که در فقه اسلام براي برخی از احکام در برابر احکام « ارشادي » عنوان
حقیقی در اجتماع و مواد مربوط به آن حقیقت و هم لزوم ترك ظلم و موادي که باین امر ارتباط دارد (مانند قانون مالکیت بمعنی
اعم- اختصاص- که ممکن است از مواد مربوط بوجود عدل و عدم ظلم باشد) شاید از جملۀ همان قوانین باشد که قانونگذاران
بشري یا الهی آن را تأیید و تصویب کردهاند.
چنانکه در ذیل بحث از علت غائی دانسته شد، ضرورت قانون الهی را در بشر فرزانگان و فیلسوفان از راه غایت و غرض اثبات کرده
هم چنین باید در اینجا دانسته شود که برخی هم ضرورت آن را از راه علت فاعلی به اثبات پرداختهاند.
خوانده میشود. خلاصۀ این دلیل « لطف » دلیلی که از این راه عهدهدار اثبات آن مطلوب میباشد در اصطلاح علم کلام به نام دلیل
این است که چون وجود آفریدهگار دانا، توانا و حکیم ثابت شده و چون مدلل گردیده که آفرینش مبنی بر اساس حکمت و
حکمت مقتضی ارشاد و هدایت میباشد پس ناگزیر خالق حکیم بندگان خود را مهمل نمیگذارد و ایشان را به وسیلۀ سفیران
والامقام و پیمبران عظام راهنمایی و ارشاد میکند.
در کتاب احتجاج و شیخ کلینی قسمت اخیر آن را در کتاب کافی) و «1» در روایتی که شیخ صدوق، در کتاب توحید (و طبرسی
25 از 305
با حضرت صادق (ع) نقل گردیده و در آخر « زندیقی » دیگران از قدماء و متاخران آوردهاند از هشام بن حکم زمینۀ سؤال و جواب
آن از ضرورت وجود قانون الهی گفتگو به میان آمده و بر آن استدلال شده است. در این استدلال میان دو دلیل یا بهتر گفته شود
______________________________
1) ابو منصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی از مشایخ ابن شهرآشوب که در سال پانصد و هشتاد و هشت وفات یافته است. )
24
دو طریق (طریق غایت و فاعل) تا حدي جمع شده. قسمت مربوط باین موضوع ترجمه و در اینجا آورده میشود:
پرسید از کجا و بچه دلیل انبیاء و رسل را اثبات میکنی؟ حضرت در پاسخ وي چنین گفت: چون اثبات کردیم که ما را ..»
آفریدهگاري هست برتر از ما و از همۀ آفریدهگانش و آن صانعی است حکیم که مشاهده و ملامسه و مباشرت و محاجّه میان او و
خلقش امکان پذیر نیست پس ثابت میگردد که او را در میان بندگانش سفراء و برانگیختگانی است که بندگان را به مصالح و
منافع ایشان رهنمایی میکنند و چیزهایی را که بقاء ایشان در بکار بستن آنها و فنائشان در ترك آن چیزها میباشد به آنان
میگویند پس ثابت شد که از جانب حکیم علیم در میان خلقش آمران و ناهیانی هستند که او امر و نواهی خدا را به مردم
میرسانند و اینان پیغمبران و برگزیدگان از میان خلق و حکیمانی آراسته به آداب حکمت و برانگیخته به حکمت میباشند. ایشان
با این که در خلقت و ترکیب با دیگر افراد اشتراك دارند از حیث اخلاق و احوال با آنان مختلف و از ایشان ممتازند.
خداوند حکیم علیم ایشان را به حکمت و دلائل و براهین و شواهدي، مانند احیاء مردگان و ابراء پیسان و شفاء کوران، تائید کرده »
است پس زمین هیچ گاه از حجتی که داراي آیات و معجزات باشد، که صدق گفتۀ رسول و وجوب عدالت او را مدلل دارد، خالی
.«1» « نیست
______________________________
ا أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ اللّ عَلَیْکُمْ وَ م
داءً.. و هم در آیۀ وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ هِ اللّ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْ
در آیۀ وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ هِ « نعمۀ » 1) شاید لفظ )
اللّ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ به قاعدة لطف اشارتی باشد چنانکه رفع عداوت و وضع
اللّ وَ اعْلَمُوا أَنَّ هَ
ابِ وَ الْحِکْمَ ۀِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا هَ الْکِت
اشارت است. « مدنیت طبعی » تألیف قلوب، به قاعده و اصل قانون